جدول جو
جدول جو

معنی تره پور - جستجوی لغت در جدول جو

تره پور
(رِ پُ)
بلوکی است در ولایت دیپ که در ایالت سن ماریتیم فرانسه و بر کنار دریای مانش واقع شده است و 5400 تن سکنه دارد. و توقفگاه حمام دریایی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زره ور
تصویر زره ور
دارای زره، زره دار، زره پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تره بار
تصویر تره بار
انواع میوه ها و سبزی های خوردنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
زره پوشیده، کسی که زره بر تن کرده، زره دار، در امور نظامی وسیلۀ نقلیه ای که از صفحه های محکم فلزی پوشیده شده و گلوله به آن اثر نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
آنکه مردم ضعیف و حقیر و زیر دستان خود را پرورش دهد و به مقام و مرتبهای برساند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَ / رِ یِ)
تره ای است که بغایت تلخ بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تره ای باشد شبیه تبرخون (ترخون) لیکن به غایت تلخ است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام جایی که در عهد شاهجهان پادشاه دو فیل مست برای سیاست یکی را به جانب راست و دیگری را به سوی چپ می بستند. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ هَِ)
گرهی که بسختی باز شود، یا اصولاً باز نشود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
تربیت کننده ذرّه. مجازاً، مربّی زیردستان و برکشندۀ آنان
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان، با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀبویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو تَ / تِ)
در تداول عوام، سرخور. کودک شوم و ناخجسته که شآمت او سبب مرگ کسان او شود. کودک شوم که زادن او موجب مردن پدر یا مادر یا هردو شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَرَ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 12000 گزی باختر کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنه 160 تن. آب آن از رود خانه گرگان و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نمدمالی است. راه مالرو دارد. جنگلهای اطراف آن قرقاول زیاد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَرَ / رِ)
مقابل خشکبار میوه های تازه و احرارالبقول مانند: خربزه، هندوانه، خیار، گرمک، طالبی، گیلاس، زردآلو، کاهو و سبزیهای خوردنی و جز اینها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ رِ)
در بیت ذیل ظاهراً به معنی برگ درخت توت یا میوۀ تر آن آمده است:
عاشقی کز عشق یزدان خورد قوت
صد بدن پیشش نیرزد تره توت.
مولوی.
و رجوع به تره شود
لغت نامه دهخدا
(تَرَ / رِ)
سبزیی که در دوغ ریزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ رُهْ)
نام منشی شاپور دوم ساسانی است. این شخص بدست رومی ها اسیر شد و پس از مرگ ژولین امپراطور روم او با ژووین به یونان رفت و دین مسیحی انتخاب کرد، او را اله آزار نامیدند. او زبان یونانی آموخت و کارهای شاپور و ژولین را نوشت. بعد تاریخ عهد قدیم را که یکی از رفقای زمان اسارت او نوشته بود در یک جلد بیونانی ترجمه کرد. این کتاب را برسومه و پارسیها راسدشون نامیده اند. (از ایران باستان ص 260)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ)
دهی از دهستان حومه بخش تکاب است که در شهرستان مراغه و ده هزار و پانصد گزی باختری تکاب و پنج هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به میرانشاه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 217 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و حبوبات است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تْرِ / تِ رِ فُرْ)
مرکز بخشی است در شمال ناحیۀ بورگ واقع در ایالت ان فرانسه که 1130 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(تَرْ رَ / رِ / تَ رَ / رِ)
بستانی که همه جور تره درآ ن کارند و سبزی زار. (ناظم الاطباء). آنجا که بقولات کاشته اند. آنجا که صیفی کارند، آنجا که تره یعنی گندنا کارند:
خواجه در تره زار انسانی
هست از روی ناخوشش کسنی
خانه ای کو بود در او تنها
خانه ای باشد اندر اوکس نی.
ابوبکر خال
لغت نامه دهخدا
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
آن که دارای طره است
فرهنگ لغت هوشیار
سبزیهای خوردنی و برخی میوه ها از قبیل کدو و گوجه فرنگی و بادنجان و باقلا و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تره توت
تصویر تره توت
برگ توت، تر تیزک، فلوس سلیخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تره زار
تصویر تره زار
بستانی که همه جور تره در آن بکارند، سبزی زار
فرهنگ لغت هوشیار
تربیت کننده ذره، آنکه کسان و خدمتکاران خود را ترقی دهد مربی زیر دستان. کوچک پرور، سرپرست دلسوز
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زره پوشیده، آنکه با زره مجهز است و گلوله های معمولی بدان اثر نکند کشتی زره پوش، تانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
کسی که زره بر تن کرده، تانک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تره بار
تصویر تره بار
((تَ رِ))
انواع سبزی های خوردنی و میوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
دارنده طرّه
فرهنگ فارسی معین
ترسناک، خوف انگیز، خوفناک، دهشت آور، سهمناک، مدهش، مهیب، وحشتناک، هولناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوردن تره دوغ به خواب، دلیل بر غم و اندوه کند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بی ارزش، بی محتوا، ناقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی جوجه تیغی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره پوره، نامنظم
فرهنگ گویش مازندرانی
خیلی ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت و پرت، سیل بند، سر
فرهنگ گویش مازندرانی